چكيده:
در خلق یک اثر هنری، شناخت مفهوم (Concept)، درونمایه (Theme) و محتوا (Content) در ساخت دستور زبانِ هنری حایز اهمیت است. از این هر سه، به نسبتِ دانشِ پیشزمینهای مخاطب (در ارتباط با فهم آن زبان و سواد هنری او) و زیرمتنهای برسازندهی حسی و فکری او (Context) [که تحت تاثیر تاریخِ زیستهیِ اقلیم و قومیت، هویتِ اجتماعی زمانمند و مکانمند، ارزشهای فرهنگ و اخلاقی حاکم و جهانبینی معرفتی و اعتقادی او قرار دارد]، دامنهیِ اثرپذیری حسی و روانی، برانگیختگی ذهنی و اندیشگانی و در نهایت اتصال به اثر و غور و تاویل آن برای وی میسر میگردد. این فرآیند سه مرحلهای از شناخت هنرمند تا انتقال از خلال اثر هنری و در نهایت زایایی در ذهن و روان مخاطب و زندگی در درون او، در سه فاز قابل صورتبندی است: فاز معرفتی و انسانی، فاز هنری و اجرایی و در نهایت فاز خوانش و نمایش.
پیمایش این سه فاز در سینما از طریق نقشه، طرح و برنامهای محقق میگردد که برسازندهی هویت یکی از پیچیدهترین و پرتعلیقترین جایگاههای شغلی آن گردیده است: تهیهکننده. امروزه ساختار صنعت سینما بر چارچوب کنش و عمل افرادی استوار شده است که با تصاحب این هویت و استفاده از اختیارات و محدودهی عملاش؛ سینما را چالشها و مخاطرات زیادی روبرو کرده است. لذا شناخت این زمینه میتواند سهم بزرگی در پیشرفت اهداف سینما به طور کلی داشته باشد. به راستی تهیهکننده کیست؟ چه کاری انجام میدهد و چه نقشی ایفا میکند و چه تاثیری میگذارد؟
در این مقاله، سعی شده است تا با شناخت کلی از این جایگاه شغلی (آنچه باید باشد و آنچه هست) نقش فعلی آن در چرخهی هنری دنیای امروز بازتعریف و چشمانداز نوینی برای آن ترسیم گردد. چشماندازی که با رسیدن به آن در آینده نزدیک، میتوان انتظار تولید اشکال جدیدی برای سینما را داشت و یا محتمل دانست.
تهیهکننده سينما: یک شغلِ با هویتِ متغیرِ غیرقابل پیشبینی
از همهی مشاغلی که در تیتراژ ابتدایی و پایانی یک فیلم نامبرده میشود یقینا «تهیهکننده» بیشکلترین و غیرشفافترین آنها محسوب میشود. عموما در باورِ مخاطبِ عام، تهیهکننده کسی است که فیلم با پول او ساخته میشود. فارغ از اینکه این باور درست باشد یا غلط، آنچه که در آن مهم است ارتباط تهیهکنندگی با سرمایه است که وجه عمومی آن را نشان میدهد؛ اما اینکه دقیقا «او چگونه این فرآیند را طی میکند؟» برای غالب آنها نامشخص و یا در اصطلاحات کلیای قابل تعریف است. آیا هرکسی که سرمایهای داشته باشد، میتواند با آن فیلمی تهیه کند و عنوان «تهیهکننده» را به القاب خود اضافه نماید؟ آیا به راستی برای ساخت یک فیلم، فقط به پول نیاز است؟
تهیهکنندگان (در شکلهای مختلفش از: تجار و سرمایهداران صنایعِ مختلف گرفته، تا نویسنده-کارگردان یا بازیگر-سوپراستارهایی که قدم به این وادی گذاشتهاند یا کارمندان و عواملِ یک استودیو، کمپانی فیلمسازی یا یک شبکه تلویزیونی که رابط و پل میانجی بین تولیدکنندگان و پخشکنندگان محسوب میشوند) تولیدکنندههای اجرایی طرح و پروژهای هستند که تامینکنندهیِ مالیِ لازم پروژه را با شهرت و نفوذ صنعتیشان به تنهایی – یا گروهی – بدست میآورند؛ هرچند ممکن است در روند تولید روزانه پروژه سهم ناچیزی داشته باشند. با توجه به این تعریف، آنها صنعتگرانی هستند که با سه اهرم، چرخهای ساختِ یک فیلم (فیلم به عنوان محصولِ نظام سیستماتیکی به نام سینما) را به حرکت درمیآورند تا آنرا به مقصدی که مخاطب در انتظار همراهی و تماشای آن است برسانند. این تعریف، به طور تقریبا جامعی، شامل بخش قابل توجهی از شکلگیری این حرفه و جایگاه شغلی در سینما و پیمایش و رشد آن از خلال تاریخِ تقریبا کوتاه اما پرفراز و نشیبش میگردد.
سیر تاریخی:
پژوهشگران و محققان سینمایی، متفقالقولاند که تهیهی فیلم به دو بخش تقسیم شده است: 1) وظایف مدیریتی [اعم از مالی، اجرایی و تجاری] 2) وظایف خلاقانه هنری. البته مرزبندی بین این دو بخش، به سختی قابل تمییز و شناسایی است. این دو بخش در طول تاریخ سینما، توازنها و نسبتهای مختلفی را در تعریف ماهیت این شغل داشتهاند که اشارهی به تاریخ آن برای شناخت آن ضروری به نظر میرسد.
-
اولين دوره [1902 – 1927]:
در طولِ اولین دوره 25سالهی تاریخ سینما، علیالخصوص با تکیه بر فیلمسازیِ آمریکایی تا سال 1916، تهیهکننده شخصی بود که هم مخترع، هم کنترلکننده حقوق انحصاری تجهیزات به کاررفته در فرآیند تولید فیلم و هم ناظر بر نحوهی نمایش آن به حساب میآمد. اجتماع گروه تهیهکنندگان آمریکایی در نیویورک، اولین گروه انحصارطلب و مافیایی سینما را ایجاد کرد که به دلیل قوانین محدود و عدمسازش با هنرمندان و علاقمندان نتوانست به کار خود ادامه دهد اما هستهی اولیهی تاسیس کمپانیها و استودیوهای فیلمسازی را پیریزی کرد. با ظهور سینمای شوروی بعد از انقلاب، تهیهکننده وجهی دولتی و سیستماتیک پیدا کرد که برای تولید و ساخت فیلم میبایست امتیازات حقوقی حزبی نیز پیدا میکرد.
-
دومين دوره [1927 – 1952]:
در طول دومین دوره 25 ساله تاريخي، در آمریکا به دلیل ظهور استودیوهای جدید (نظیر استودیوهای تجهیزات صدا و بعدها حتی رنگ و لابراتوآر) و توسعه کمپانیهای تولید فیلم تعبیر به دوران صنعتی سینما میشود. در این دوران، اولین موج تهیهکنندگان متنفذ و ممتاز در صنعت سینمای این کشور وارد گردیدند. در سایر نقاط جهان، تهیهکنندگان به دنبال توسعه قالبهای فیلمسازی در حوزههای غیرداستانی، آموزشی، فرهنگی و هنری بودند. هرچند به دلیل وضعیت عمومی جهان در این سالها از لحاظ اقتصادی و سیاسی، میتوان گفت که تقریبا هر دو گروه در اختیار سیستمهای کلانتر سینمایی و رسانهای هستند: چه در یک نظام صنعتی یا در یک نظام سیاسی ایدئولوژیک (نظیر ایتالیا، فرانسه، روسیه و آلمان آن سالها.) تهیهکننده در یک نظام سیستماتیک فیلمسازی، ناظرینی سختگیر و متعصب بر روند تولید صنعتیِ سینما هستند که تقریبا کارگزاران و عُمال بانفوذ کمپانیها و شرکتهای بزرگ فیلمسازی خصوصی یا دولتی شناخته میشوند. غالب آنان مدیرانِ تولیدی محسوب میشوند که در اجرا و ساخت تولیدات نمایشی هیچ حق انتخابی ندارند و یا حتی اعتباری نیز کسب نمیکنند [به عنوان مثال ایروینگ تالبرگ در مقام تهیهکننده در نزدیک به 100 فیلم آمریکایی حضور داشت اما برای هیچکدام از آنها اعتباری کسب نکرد!] با این وجود، به تصورات مالی، تجاری و یا حتا سیاسی مدیران کمپانیها و دولتهای حاکم؛ در کسب موفقیت فیلمها بیشتر خود را متعهد میدانند تا استعدادها یا سلیقههای هنری کارگردانهای مولف. هرچند وجود تهیهکنندگانی خلاق و هنرمند در این دوران باعث میشود از آنان به احترام یاد گردد. دعواها و جنجالهای تاریخی تهیهكنندگان و كارگردانها و مديران استوديوها در اين دوران، بخش اعظم وقايع تاريخي سينما را روايت ميكند. اما اين دعواها و جنجالها به زايش شكل جديدي از جايگاه تهيهكننده رسيد.
-
سومين دوره [1952 – 1977]
در طول سومين دوره، مخاطب يك فيلم، محدود به يك اقليم مشخص يا جغرافياي مكاني نيست بلكه فيلم، از مرزهاي كشورها و دولتها عبور كرده و ديگر در سطح جهاني قابل ارائه است. از اين رو، عوامل سازندهي آنها نيز در گسترهي جهاني وارد ميشوند. سينما در گسترهي فرهنگي و هنري كشورهاي جهان مجال ظهور و بروز پيدا ميكند و همگام با توسعهي ساير فناوريهاي ارتباطي تا دههي 70، تبديل به رسانهای موثر میشود.
هرچند این تبدیل، با جنگوجدلهایی در ساحت هنری و رسانهای تعریف «سینما»، باعث بروز دو جبههی فکری و نظری در میان هنرمندان و فیلمسازان گردید که این شکاف در شیوههای تولید صنعتی سینما نیز تاثیر خود را گذاشت: وجه فکری هنرمندان [که عموما تحت تاثیر منتقدین فرهنگی در دانشگاهها و جوامع آکادمیک، روشنفکران و آزادیطلبان سیاسی و اجتماعی و نظریهپردازان و منتقدین هنری (به ویژه سینما) قرار داشتند) از طریق سینمای مستند بخش قابل توجهی از توجه مخاطب را به خود جذب میکنند. «سینماگران مستقل» در این دوران به واسطهی سینمای مستند به دنیا میآیند، در دهه 1960 با سینمای داستانی تعامل و همکاری گستردهای را برقرار میکنند و در اوج دهه 70، سردمدار ساحت هنری و فرهنگی جبههی هنرمندان جهان در ارتباط با مخاطبینشان گردیده بودند. اما غالبا این ارتباط، تنها از مجرای فستیوالهای فرهنگی و هنری صورت میگرفت و به شکل گستردهای نتوانسته بود خود را به تماشای مخاطبینش بنشاند و تنها آوازهی آن را به گوشش رسانده بود. هنوز انحصار کمپانیهای بزرگ پخش فیلم و نظام پیچیده توزیع آن به دلیل مراودات مالی و اقتصادی کلان در اختیار کمپانیهای بزرگ و استودیوهای شناختهشده قرار داشت. اما همان آوازه کافی بود که تاثیرات خودش را بر چرخهی صنعتی سینما نیز بگذارد.
سینمای صنعتی؛ باشیوه تولید حرفهای خود و تعاملات و روابط سیاسی و اقتصادی کلانش، در باکسآفیسهای فروش محصولاتش با افول مواجه شده بود. بخشی از این افول به ظهور تلویزیون برمیگردد که با ارتقای فناوری صنعتی سینما حرفهای در دهه 60 جبران گرديد اما تمايلات چپي و آنارشيستي گستردهيِ مخاطبين اين زمان، بلايي بود كه به راحتي نميتوانست از آن با زرق و برق فناوري جان به در ببرد. از طرفي اين تمايلات چپي صرفا در ميان مخاطبين مطرح نبود بلكه در ميان صنعتگران و متخصصين نيز ايجاد شده بود. مهمترين ركن و سرآمد اين افراد، تهيهكنندگان بودند كه ديگر تلاش ميكردند تا در كنار اعتبار و قدرت كارگردانهاي برجسته و غول سينما براي خود وجه هنري و قابل قبولي از لحاظ اجتماعي ايجاد نمايند. اعتباري كه نميتوانستند در كار با كمپانيها به دست آورند.
اين درحالي بود كه خودِ كمپانيهاي فيلمسازي نيز در حال تغيير ماهيت بودند. از لحاظ دولتمردان، به عنوان اصليترين تامينكننده سرگرمي عمومي و از نظر صاحبان سرمايه و تجارت بينالمللي مهمترين ويترين فروش كالا براي تبليغات محصول بود. تمایل به دستیابی اهداف اقتصادی کلان مديران اين كمپانيها، گرايش آنها براي تبدیل سینما به ساحت رسانهای اجتماعی و سیاسی نظير تلويزيون را ايجاد كرد که میتوانست با پیشبرد تبلیغات سياسي و فرهنگي نهايتا مقاصد اقتصادی کلان را برآورده سازد و اين شيوه، از لحاظ امنيت اقتصادي نيز قابل اتكاتر و اعتمادتر بوده است. لذا تغييرات وسيعي در صنعت سينما ايجاد ميشود.
تهیهکنندگان مستقل و بینالمللی، با قرارگيري در پشتِ صندلي كارگردان هنرمند، خلاق و مستقل تصمیم به حرکت به سوی صنعتی گروهیتر و جهانیتر گرفتند و كمپانيهاي فيلمسازي و شركتهاي توليد فيلم، تصميم به حركت به سمت توليد فيلمهاي پرهزينه، بلاكباسترهاي چشمگير با گرايشات فكريِ نظامي، سياسي و فرهنگي دولتمردان و تجار بينالمللي و گسترش به سمت تلويزيونهاي انحصاري خود گرفتند. اين دو تصميم در نبردي كه طول دوران چهارم تاريخي را طي ميكند در نهايت به پلهي بعدي خود ميرسد كه انشقاقي را در جايگاه تهيهكننده سينما و بروز شغل نويني را در اين صنعت باعث ميشود: مديران تهيه يا مجريان طرح.
-
چهارمين دوره [1977 – 2002]:
سينماگران مستقل در اين دوران با استفاده از قابليتهاي سبك توليد فيلم با ويدئو دست به گسترش و تكثير خود، در ميان مخاطبين سينما ميزنند. اين تكثير، منجر به تولد هنرمندانِ سينماگري در دهه 90 ميشود. هنرمنداني كه از خلال گسترش جشنوارههاي مستقل فيلمسازي رفتهرفته خودشان را به مجامع رسمي و عمومي معرفي كرده و حتي بر آن تاثيرات زيادي را ميگذارند. فيلمسازان مستقل، با كنارگذاشتن الويتهاي اقتصادي از ديد سينمايي خود و برگزيدن هدف ترويج فرهنگ و هنر انساني در ميان جوامع جهان از خلال سينما، دوران مذكور را پشت سر گذارند. از خلال اين سير زماني، رفتهرفته تهيهكنندگان مستقل با سينماگران مستقل ادغام گرديدند و همانند دوران ابتدايي تاريخ سينما، هنرمندان سينماگر متولد ميشود. فقط تمايز آنها در اين نكته قرار دارد كه هنرمندان اوليه سينما، تركيبي از دانشمندان، صنعتگران و سينماداران بودند اما حال هنرمند سينماگر تركيبي از يك شخصيت فرهنگي، علمي و هنري ست كه ميتواند از خلال رسانههاي اجتماعي كاركردهاي گستردهي عمومي براي خود ايجاد نمايد.
اين در حاليست كه نظامهاي حرفهايتر و صنعتيتر با گسترش حجم توليدات خود و ايجاد مشاغل جديد در حوزههاي مختلف صنعتي و حرفهاي نقش تهيهكننده را به مدير اجرايي پروژه تبديل ميكند. مديراني كه از يك سو با صاحبان سرمايه و قدرت تعامل داشته و از سوي ديگر متخصصان، هنرمندان و پخشكنندگان را مديريت ميكنند كه يك فيلم از مجراي مورد نظرش به ديدهي مخاطب بيايد و از سوي ديگر با در اختيار گرفتن مجاري تبليغاتي و استفاده از استراتژيهاي سازمانيافته مخاطب را مشتاق و علاقهمند به خريد محصول ساخته شده در قالب فيلم نگهدارد. براي اين مديران ديگر شيوهي توليد اهميتي ندارد بلكه شيوه فروش الويت مييابد. منظور از شيوه فروش صرفا راههاي در اختيار قراردادن كالا براي مشتريان نيست بلكه شيوههاي رواني و ذهني بكارگيرنده براي سحر و افسون او براي استفاده از كالاست.
-
پنجمين دوره [2002 – 2027]:
به نظر ميرسد تقابل هنري و صنعتي سينما تبديل به تقابل فرد با يك سيستم شده است. از يك طرف هنرمندان سينماگري قرار دارد كه حاضر نيستند رسالتهاي اجتماعي، فرهنگي و انساني خود را ناديده بگيرند و از هنر خود براي كسب درآمد استفاده كنند و از سوي ديگر مديراني قرار دارند كه به حمايت سيستم صنعتي، تجاري و سياسي پشتِ سرشان، حاضر به پذيرش هيچگونه رسالتي براي هنر جز سرگرمي نيستند. در اين تقابل، مخاطب نقش تعيينكنندهاي دارد. مخاطبي كه به دليل ماهيت پيچيدهي اين نبرد و تقابل، نميتوان انتظار داشت تحت تاثير نگرش و جهانبيني عمومياش انتخاب كند بلكه ميبايست از دانايي و خرد لازم نيز بهره برده تا رسالتهاي فلسفي و انساني هنر را در قبال جامعهاش، فرهنگش و انسان زمانهاش مدنظر قرار داده و انتخاب نماید. این در حالیست که تهيهكنندگان مستقل دوره تاريخي پيشين، در زمانهي فعلي در حال تغيير و استحاله هستند و رفتهرفته از آمار و تعداد آنها کاسته میشود و به جبهه مقابل میپيوندند.
اميد است كه انسان زمانهي كنوني در روزگار افسارگسيخته و پرحادثهي تاريخي خود، به خود و دنياي اطرافش جديتر نگريسته و تعاريف دروني خود را تعالي بخشد. در اين صورت، ميتوان انتظار تولد سينمايي آزاد و گسسته از بند الويتهاي اقتصادي و صنعتي را داشت كه رسالتش معرفت انساني و تعالي وجودي اوست. رسالتي كه ميتواند در قالب يك تهيهكننده به عنوان يك هويت فرهنگي و هنري تحقق پيدا كند. با وجود گسترش روزافزون كاركرد رسانه در زندگي روزمره انسان امروز، اين يك ضرورت تلقي ميگردد در غير اينصورت نميتوان به رشد و پيشرفت سينما اميد چنداني داشت و شايد در آينده نزديك، همانند بلايي كه ساير زمينههاي هنري آمده است تنها از خلال مخاطبين محدود به حيات خود ادامه دهد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.