خالص‌شدن زر ناب وجود انسان در این جهان؛ به باور فرهنگ و نگرش ایرانیان هدف از زندگی او است.

درسگفتار حسِ «قدر» [بخش دوم]: سفرِ زندگی انسان و سلسله‌های حسی

«به نام قادر متعال و پیروزمند نامیرا»

درسگفتارهای حس‌شناسی با بازی «چوگان»

[درس دوم]

(حسِ قدر)

بخش دوم: سَفرِ زندگیِ انسان و سلسله حسی (قدر)

نویسنده: مُرشد وانیا

 

شرح مُرشد: ”حسِ (قدر) به عنوان دومین حسِ موضوع تدریسِ (سلسله درسگفتارهای حس‌شناسی)، یکی از پیچیده‌ترین حواسِ درونی انسان است که به شکل گسترده‌ای با تمامِ بسترها و حوزه‌های زیستی انسان گره خورده است. شناختِ تجربی این حس و ادراکِ آن، نیازمند «هوشِ ریاضیاتی» است که باید در مواجهه با یک محرک خارجی مبنای تحلیل داده‌های حسی آن قرار گیرد؛ از طرف دیگر، در زندگی روزمره‌ی‌مان با نمودهایی مواجهه‌ایم که علومِ انسانی، در مفاهیمی نظیر «تقدیر»، «سرنوشت» بشر و مقولاتی اینچنینی تفسیر شده که تاویلِ آن، پدیداری معنایی در این گیتی می‌کند. نیز در فرهنگ، هنر و حتا کردارهای انسانی روزمره‌مان به وفور انتظارِ برآورده شدن این حس را در میان خانواده، دوستان و محیط کارمان می‌طلبیم. در تمام اینها یکی از وجوه سلسله‌های حسی این حس قابل درک و رویت است. در درسگفتار اول به تعريف «حس»، زيبايي‌شناسي عالم برپايه‌ي آن و نقش آن در جهانبيني حكيمانه براي شناختِ سير زندگي انسان در هستي پرداخته شد. پیرو درسگفتارِ پیشین در این درسگفتار نیز به تکمیل مباحث نظری و انسان‌شناختی پرداخته می‌شود که به عنوان مرجع این دروس ارائه می‌گردد.“

 

بنابر آنچه در درسگفتار پیشین ارائه گردید؛

  • (حس) از منظرِ علومِ‌تجربی تعریف و در یک فرآیند سه‌مرحله‌ای [از محرک خارجی تا واحد اطلاعاتی ذخیره شده در ذهن انسان با عنوان «حافظه» که از این علوم نتیجه می‌گردد] شناسایی و بیان گردید. وجودِ پاره‌ای از آثار و اعمالِ انسان [که به واسطه‌ی این اطلاعاتِ ذخیره شده در زندگی او نمود پیدا می‌کند] صرفا موضوع بررسیِ علمیِ یکجانبه نیست و اتکا به «علوم‌تجربی» که بر محسوسات و مادیات وقوع این برخورد (بین انسان و محرک) و (اثر حس تا حافظه) متمرکز است نمی‌تواند همه پرسش‌های ذهنی انسان در مواجهه با محرک خارجی را پاسخ دهد. (علوم مدرن بر آزمایش‌های تکرارپذیر محدود به آزمایشگاه‌ها تمرکز دارند که درک انسان را به پدیده‌های ملموس و قابل اندازه‌گیری محدود می‌کنند و ابعاد حسی و معنوی را نادیده می‌گیرند.) لذا دامنه‌ي علوم تجربي گسترده و پايِ علوم انسانی نیز در تحليل داده‌هاي موجود به ميانِ كشيده مي‌شود. به باور شرقیان (در اینجا ایرانیان)، (حکمت) غایت علوم انساني به تعبير امروزي است که در زندگی بشر آزمونش را پس داده است. مفهوم حسِ «قدر» فراتر از محدوده‌یِ محدود ادراک علمی مدرن بررسی و بر اهمیت عمیق معنوی و فلسفی آن تأکید می‌شود.
  • با استفاده از علوم ریاضی و مهندسی و براساس طبیعتِ زندگی و حیاتِ انسان بر این کره‌خاکی (آنچه در «واقع» شناسایی شده)؛ ضرایبِ موثر بر فرآیند سه‌مرحله‌ای تحلیل و در ترسیم‌هایی به عنوان نمونه ارائه شد. [غرض در این مدلسازی، یافتن منطق و عقلانیت حکمت در شناختِ ارتباط میانِ عناصر انسانی (نظیر حواس پنجگانه، حواس درونی و …) با موقعيت بروز طبيعي محرك و کردارهای انسان (نظیر هنر و …) بوده است.] براساسِ این نمونه‌سازی‌ها؛ جهانبيني حکمتِ ایران درباره [جهان، انسان و زندگي] بشر به بیانِ حکما با اصطلاح‌شناسی آنان مطرح گردید.
    • ~[بر پايه این جهان‌بینی جامع؛ ادراک حواس، شناختِ عقلانیت انسان، فهم معنویات (معرفت خود) و تخیلِ فراواقعیت در هم می‌آمیزد و حواس، پُلِ ارتباطی میانِ آنها در انسان معرفی شده است. (جهانبینی براساس حس است و شهود و هشیاری در فهمِ آن نقشِ کلیدی دارد) انسان بواسطه‌یِ این پل؛ از چهارمنزلِ هستی (زیستن، زندگی، حیات، فنا) گذرانده می‌شود که در 10 سلسله‌ حسی انسان قابل شناسایی، طبقه‌بندی و بیان است. حکمت اینگونه استدلال می‌کند که حواسِ انسان در سیر این سفر، تحول، گشایش و تطوُّرِ حسی یافته که طی طریق این راهِ بینهایت را ممکن و دلیل تجربه‌ی آن است.}
  • حواس انسان شامل پنج قوه‌ی فیزیکی، حواسِ پنهان و حواسِ باطنی است که سلسله مراتب معنوی و ادراکی ده لایه‌ای را تشکیل می‌دهند که برای درک انسان، زندگی و هستی در یک بردار محوری نمایش داده شد (بردار حسِ قدر). پرورش و پالایش حواس برای حصول به _ بینش هشیار و زیبایی‌شناسانه_ برای پیوستگی و اتصال با واقعیت‌های والاتر عالم – برای حرکت بر این بردار ضروری است. درک حسِ «قدر» از فهم نظمِ واحدِ انسان-کیهان، ادغام و محوِ جهان‌های درونی و بیرونی دریکدیگر، و سعی در تهذیب نفس انسان برای رسیدن به حضور وجودی(آدمیت)‌اش در این زندگی است.

حال؛

غرض و هدف این نوشتار آنست که:

  • معرفی شيوه فكري حكما، که براي شناختِ واقعيت يك رخداد طبيعي به عنوان مبانی نظری ارائه شود. بر پایه‌ی این شیوه‌ی فکری، لحظه‌ی شروعِ زندگی انسان (خونِ بسته‌شده؛ باروری تخمک)؛ به‌مثابه‌ی یک رخداد طبیعی مورد بررسی قرار می‌گیرد. در این بررسی دیده خواهد شد که (قدر) طبیعی، حیوانی و انسانی در ظهورِ فرزندِ انسان در اين دنيا (زایش و حیاتِ طبیعی او) بنیان و پایه کلیدی است. نشانِ داده می‌شود که این ظهور، دلیلش حس است و نامِ این حس؛ قدر.

 

*******

در باب تاملاتِ درباره‌ یک خبر که:

در شمارهِ 26 آپريل 2016، طي گزارشي علمي كه در نشريه Scientific Reports  منتشر شده، دانشمندان نشان داده‌اند كه جرقه‌ي نوراني خيره‌كننده‌اي در لحظه‌ي باروري تخمك انسان رخ مي‌دهد كه به واسطه‌ي آزادسازي يونهاي «روی» است، به اين جرقه‌ي نوراني «Zink Sparke» مي‌گويند. یک مقاله‌ي علمي توصيفي از يك «رخداد» طبيعي از منظر علم تجربی‌ست که موضوع آن «حیات» و «زندگی» طبیعی انسان است. اگر اين رخداد، نظیر سایر رخدادهای طبیعی جهان برایمان در حکم «خبری»  از یک واقعیت ‌باشد؛ می‌تواند بر پايه منطق و شيوه‌اي عقلاني سطوح مختلفی از  آن «خبر» را شناسايي و در يك نظام فكري مُستَدل و تفسير باورپذير و تاويلي معناشناختي از آن ارائه کرد. در اين نوشتار، شیوه‌ی نگاه به اين «رخداد» از منظر حكمت ايران بیان شده و در ادامه با تکیه بر این موقعيت (زايش انسان) به عنوان نمودِ کلیدی این حس در هستی (که به زبان ساده آغاز «تقدیر» و «سرنوشت» بشر به آن بستگي دارد و قابل معنا است) درسگفتار مورد نظر ارائه گردد.

*******

به باور حکما، از یک رخداد واقعی تا واقعیت عامل و مسبب آن پنج پوسته حائل وجود دارد که با عبور دادن واقعه از خلال آنها و رساندن آن به واقعیت می‌توان به اصل معنا و مقصود آن واقعه پی برد.

1-2: مباني نظري حکمتِ ایران و سفر زندگی انسان

هر رخدادی که در دنیای بیرون به وقوع می‌پیوندد، «علت» یا «عللی» قابل شناسایی دارد که توانایی‌های ذهنی و روانی انسان می‌تواند آنرا درک و نهایتا بفهمد. نخستین پوسته‌ای که انسان از پشتِ آن، رخدادها و علتِ وقایع محیط پیرامونش را توصیف و آنرا همچون یک «متن» مورد تحلیل و ارزیابی قرار می‌دهد، پوسته‌ی علوم است. اين پوسته خصايصي دارد:

  • توصیفاتِ «محسوس» و «نمایان» از یک رخدادِ بیان می‌شود، كه در محدوده‌ی زمان و حیات مقيد است.
  • ارزیابی‌های ارائه شده بر روی این پوسته؛ به پیشرفت علوم و فناوریهای علمی زمان خودش وابستگی دارد. ~چه زیاد پیش آمده که چیزی امروزه قابل تصور نیست، اما در قدیم رخ داده و یا چیزهایی امروزه رخ می‌دهد که در بدترین تصوراتِ گذشتگان نیز هیچگاه نبوده است!}.
      • خصیصه بارز: هرچه توصیف در «زمانِ فشرده‌تر یا جزئی‌تر» متمرکز گردد، به ارزیابی‌های پردامنه‌تر و فراتر از محدوده زمان خواهد رسید.

از این پوسته، می‌توان زنجیره‌ای از«چرایی‌»های ادراک‌پذیر و قابل شناساییِ محسوس را درنظر گرفت که «علت» یا «عللِ» بروز آن رخداد (ممکن است!) تلقی گردد. عوارض و پیامدهای این رخداد نیز در گذر زمان، در پوسته‌ی علم گنجانده می‌شود. «تحلیل» و آسيب‌شناسي عوارض و «دیدگاه»‌هایی كه از فهمِ پيامدها به دست مي‌آيد در قالب «احتمالات»علمی ممکن! تخمین‌پذير و قابل پیشبینی است.

شرح مرشد: ”امروزه پوسته‌ی علومِ تا نقاطي نزديك به آغاز هستی را ديده؛ دیدگاه‌ها و نظرگاه‌های خود را گسترانده و درباب کیفیاتِ بروز و نمایان‌شدن (آنچه امروز رخ می‌دهد) حجم وسیعی از داده‌ها و اطلاعات را شناسایی و آنها را درک و بیان و مطرح نموده است. اما این داده‌ها و اطلاعات علوم؛ نمی‌توانند توصیفِ کاملی از همه‌ی آنچه که انسان را راضی می‌کند ارائه دهند. این چرایی‌ها به چیستی‌هایی راهبر است و این تمامِ سود و منفعتِ علوم برای انسانست.“

اتفاق‌هایی در زندگی هست که «چیستی» آنها برای انسان حائز اهمیت است:

”تقریبا همه‌ی آنچه که (جبرا) انسان می‌بایست درمورد آنها «انتخاب» صورت دهد و غیرتصادفی یا شانسی با آن برخورد می‌کند.“

این چیستی‌ها ضرورتِ پوسته دوم در کسبِ نتایج از یافته‌های پوسته علوم را لازم و مهم نشان می‌دهد:

”ماهیت انسان اینگونه است اول بفهمد موضوع چیست؟ تا بتواند انتخاب کند. برای فهمِ موضوع، یک شیوه‌ و ساختارِ سازنده فکري ضروری است. اين شیوه، ذهن انسان را به تفكر درباره یک تصمیم واداشته و نهايتا به بروز عملی در قالب یک رفتار از «انسان» منتهي مي‌شود. به عنوان مثال «زندگی چیست؟»، «عشق چیست؟»، «تولد چیست؟»، «مرگ چیست؟» و …“

يافتن پاسخِ اين چيستي‌ها از خلالِ پوسته علوم و داده‌هاي توصيفي و تحليلي به دست‌آمده از آن مي‌تواند در ادراكِ موضوع كمك كند. اين داده‌ها از نظامِ طبیعی زمین كه محاط بر دایره‌ای از اجتماعِ «ممکن»‌ها (به‌نامیم: دایره امکان‌ها) است؛ توصيفاتِ مهم طرح و عوامل ضروري – كه در يافتن پاسخ‌هاي دُرُست و محكم به آن نياز است- را قابل شناسایی می‌کند. با این داده‌ها، می‌توان چیستی موضوع فهم را دقیق‌تر و مستدل‌تر تجربه کرد.

”کاربردِ این داده‌ها، درک انسان را از تجربه موضوع فهم توسعه و مرزها و حدودِ شناختِ آنرا مشخص می‌کند. اما خب تبعا برای چیزهایی که از منظر پوسته علوم محسوس نیست نمی‌توان داده‌ی مهمی به دست آورد. نقیصه‌ای که درباره خیلی از چیستی‌های این حیات می‌تواند برای انسان کشنده، سمی و از همه مهمتر نابودکننده باشد. (کشنده یعنی اینکه این نقیصه مانع توسعه فهم، سمی یعنی با اطلاعاتِ غلط و توصیفات ناکارآمد مواجه با آن رخداد را دچار استحاله و تغيير كند و نابودكننده يعني آنكه با انكار آن ضرايب، عوارضي را به‌وجود بياورد كه حياتش را به خطر انداخته و آنرا نابود كند)“

تمام تجربيات محقق شده انسان در پوسته تجربه ذخیره و قابل شناخت است. تمامي تجربيات انسان در اين حيات – مثل اينكه زن چيست؟ مرد چيست؟ زندگي چيست؟ حيات چيست؟ انسان چيست؟ و هر چيزي که كنجكاوي او را برانگيزد تا الی بینهایت که در قالب یک چیستی قابل پرسش است- مي‌تواند مورد تجربه قرار گيرد. نياز يا ضرورتي براي تجربه، شما را برمي‌انگيزد تا كنشي (Action) براي رفع آن انجام دهيد يا به قولي آن تجربه را از سر بگذرانيد.

”چون رفتار و کنشهاي انسان پيامدهايي دارد، اگر به آن چيستي‌ها فکر نکرده باشیم و پاسخ‌های درستِ مبنای انتخاب خود را ندانسته باشیم مکافاتهایی برایمان به همراه می‌آید. مثلا اگر نفهمیم «زندگی چیست؟»، «مرگ چيست؟»، «عشق چيست؟» در انتخابهای‌مان برای مواجهه با موقعیت‌هایی که در زندگی با آن برخورد می‌کنیم؛ خطا، اشتباه، قصور و یا چیزهایی نظیر اینها را تجربه خواهیم کرد.

راه و شيوه در تجربه (از نياز تا رفع آن و عواقبش)؛ به كنشِ‌های انسان، كيفيتی مشخص و شفاف می‌دهد که در تجربه‌های مشابه قابلیتِ نمایان‌سازی آن را دارد. اين كيفيت، به عنوان «نمود»ها و «نشانه»‌هايي از درون انسان قابليت تفسير دارد. به این کیفیت، در اصطلاحات علم روانشناسی؛ «شخصیت» گفته می‌شود. كدام يك از اين نمودها «واقعي» و كدام يك «غيرواقعي» است؟ آيا مي‌توان ارتباط بین تجربه و این نمودها یافت و آنها درپایه یک منش، «هويدا» و «شفاف» نشان دهد؟! از یافتن این ارتباط چه حاصلی به‌ بار خواهد نشست؟

آيا علمي را مي‌شناسيد كه از خلالِ تجربه‌ي اين چيستي‌ها، به انسان شيوه‌اي از تجربه كردن كه بتواند «بهره» و «منفعتِ» پرسودتري در زندگي‌اش به دست آورد آموخته و توانایی‌ها و پتانسیل‌های درونی او را پرورش دهد؟ اگر اين علم را سراغ داشته باشيد مي‌توانيد تجربه‌يتان را بهينه و در نهايت از منافع اجراي آن در زندگي خود، «دانايي» و «آموخته‌اي» را حاصل كنيد. و اگر اين علم را نمي‌شناسيد آزاد هستید به هر شکلی تجربه کنید، سعي و خطا انجام دهيد و آموخته‌هايي را از آن براي خود اندوخته كنيد. اما آيا براي زندگي انسان (به عنوان يك گونه جاندار و حياتمند در اين طبيعت) نيز «تجربه» كافي است؟ يعني چند تجربه براي انسان كافي به نظر ميرسد كه بفهمد زندگي چيست؟ يا چند تجربه برايش ممكن است فهم او را نسبت به مرگ كافي بداند؟!“

”در هر دو صورت؛ چه علمی را بشناسید یا نشناسید؛ قواعدی در پوسته تجربه به عنوان قوانین، تعيين كننده حدود و مشخص‌كننده مرزهايي هستند. البته نه در مورد شکل تجربه (كه متناسب با هر انسان متغیر است)، در مورد تبعات و عواقب تجربه‌اي که انجام می‌دهید!. اين قواعد شكستني‌اند و برای هرشکستنی، تاوان و جزايي‌ست مشخص و آشکار. اين تاوان، ممكن است در گذر زمان بتدريج هويدا شده و خودش را نمايان كند. به عنوان مثال، ندانستن درستی تجربه عشق در زندگی تاوان و جزایی برای انسان به همراه دارد که دستاوردش آموخته‌ای درباره‌ی یافتن پاسخ درست است. بی‌توجهی، به تاوان، ضریب تخریب خواهد داد و حتی ضریبِ تباهی و نابودی!

تجربه کردن چيستي‌ها در زندگي (كه در قالب پرسش‌هايي ساده اما قابل تامل مطرح مي‌شود) برپایه یک منش دُرست و مرام راستین انسانی، به هرکس چگونگی بهره‌بردن از آموخته‌ها و راهِ ارتباطی «زنده»، «مستقيم» و «واقعي» با زندگي و حياتِ طبیعی را نشان خواهد داد. از این منش درست و مرام راستین هر انسان دربرابر (نوعِ انسان) شناختی حاصل می‌آورد. این شناخت، به انسان، در محیط پیرامونش جایگاهی خواهد داد.  تمام تاملاتِ انسان‌ها در بابِ چگونگي تجربه چيستي اين «هستی»، «زندگی»، «خود» و «محیط پیرامون» در يك نقطه به اشتراك مي‌رسند: معنایِ نوعِ «انسان»، در بودن، در ماندن و در هستی. راهِ خروج از پوسته سوم و ورود به پوسته چهارم است. پوسته سوم عرصه كساني‌ست كه بر اين نقطه اشتراك، گرايش به اتحاد دارند. نمود آنها در محيط پيرامون ما فرهنگ و هنر است ازین روی داده‌هاي پوسته سوم؛ حجمِ وسیع و گسترده‌ای را به خود اختصاص می‌دهد.

هر انسان قادر است از این داده‌هايِ شناختي در زندگي بهره برده، آنرا در ارتباط با خود به «کار» گرفته و از این کار «ارزش» به معنایِ انسان بودن در این دنیا بدهد و فضیلتی برای او به ارمغان بیاورد. چه کاری تماما «ارزش» به همراه خواهد داشت؟؛ اگر از آدم دنیادیده‌ای این سوال را بپرسید خواهد گفت: «آنکه خودت را بشناسی». با اين کار، ارزش و معنایی حاصل می‌شود كه در ارتباط انسان با دنیای اطرافش، قابل‌اعتماد و اطمینان‌بخش است به قول گفتنی «باور»پذیر و قانع‌کننده. اما این یکی از مبهم‌ترین پرسش‌های هستی است که یک انسان با آن مواجه می‌شود: ««انسان» چگونه خودش را بشناسد؟». چه باوری در انسان، نسبت به شناخت خود انسانی‌اش، اعتماد و اطمینان خلق می‌کند؟

”اگر نتوانید ارتباطِ رخدادها و وقایع محیط پیرامون را با خودتان بشناسید قطعا شناخت تمام تاملاتِ انسانهای دیگر به «هیچ» کارتان نخواهد آمد و هرچیزی که در زندگی انجام می‌دهید «ضرر» و در نهایت خسارتی را «نصیبتان» خواهد کرد. کار به روی تاملاتِ انسانهای دیگر و تجربه‌های آنان، زندگی برده‌واری را نصیبتان می‌کند که هیچ ارزشی برایتان به همراه نخواهد داشت. بدون شناختِ خودتان نمی‌توانید «کارِتان» را در این دنیا یافته و برای انجامِ آن همت خودتان را به کار گیرید تا ارزش و معنایی به انسان بدهید. استمرار در اجری آن کار، انسان را به سوی کامل‌کردن خودش سوق می‌دهد. در نهايت بواسطه‌ی این کار مستمر و مراقبه بر آن، انسان به شناختِ «كامل» راهِ خودش می‌رسد. طیِ این راه بهره و منفعت زندگي را بسویش می‌گرداند. به‌چه طريق اين اجرا در زندگي مرحله‌مرحله پيشرفته‌ترشده و به سوی كامل‌تر كردن زندگي و شناختِ جامع‌تر رفته و واقعیت انسانی هر کس را حاصل می‌آورد؟

این حاصل که معنایی‌است عقلانی و انسانی که در ارتباط با هر كس موجه‌ست و قابل ‌پذیرش.

 این سهم انسان است از «خردمندی».

عقلانی به نظر نمی‌رسد که یک سنگ فقط خودش را دریابد و از جایش در کوهستان شناختی نیابد آنگاه این دریافت را شناخت کامل خودش عنوان کند! انسان نیاز به کمک دیگران دارد تا خودش را بشناسد و جايش را در ميان اجتماع بشری دریابد. اما این «دیگران» چه کسانی هستند؟… چطور می‌توان به شناختِ آنها، اعتماد کرد و یا در نهایت اطمینان حاصل کرد؟

«اعتماد» و «اطمینان» مسئله‌ايست كه به اين سفرِخودشناسانه‌ سمت و سو مي‌دهد تا دیگرانی را بیابید که این دو را یافته‌اند و قادرند به شما کمک کنند. سفری که در پوسته چهارم، پوسته معرفت طی می‌شود. و این «سفر» تعبیر شده چرا که به باور تمام فضلا و خردمندان عالم، بهترين طريق براي حصول به «خودشناسی» (براي هر كسي كه در طلبِ يافتن معرفت به آن است) در این جهانِ اسرارآمیز همین «سفر كردن» است. آنچه به اين سفركردن در راهِ شناختِ انسان «اعتبار» مي‌دهد آن است كه از خلالِ آن «رفيق»، ﴿دوست﴾ يا «يار»ي را پيدا خواهيد كرد كه قابل اعتماد است و مطمئن، او به شما كمك مي‌كند خودتان را بشناسيد و به اطمينان و اعتماد نسبت به شناخت‌تان درباره خودتان برسيد. ابزارآلات اين سفر نيز، اندوخته‌اي‌ست كه از پوسته سوم در خود به دست آورده‌ايد و با تكيه بر آن در پوسته چهارم، سفر خواهيد كرد. اين سفر؛ هم شكل بيروني (آفاقي) دارد و هم در شكل دروني (انفسي) نيز انعكاس و ارجاعی خواهد داشت. اول سفر در این پوسته «انسان» و آخرش انسان! است اما انسانِ آخر؛ کاملا متفاوت گردیده، خودش را شناخته و راهِ این شناخت را یافته و از طریق این راه، هربار به‌روز و کامل‌تر می‌شود. این انسان را «انسانِ هُشیار» بنامید و فرهنگی که چنین انسانی را پرورش دهد، فرهنگِ «درست» و «راستین» برای انسان خواهد بود. کسانی که در این پوسته سفر می‌کنند بی‌شک اهالی هستند که آموخته‌های خود را ثبت و به یادگار می‌گذارند تا آنانی که این نشانه‌ها را جستجو می‌کنند آنرا بازيابند. انسانهایی كه در طلب شناختِ «خود»، رو به «تکامل انسان» دارند و به مقصود آن می‌اندیشند.‌

”چه، تکاملِ بی‌ثمر، آن خواهد بود که جهت و سویی را نداشته باشد. انسان در هستی، تنها موجودی است که به او اختیار داده شده تا برای حرکت تکاملی‌اش سو و جهت «انتخاب» داشته باشد. چه اگر این «سو» و «جهت» نبود این سفر بیهوده و کل این حرکت، سمری می‌داشت نظیرِ افسانه و قصه‌ای که در دلِ تاریک شب زمزمه شود و در نهایت شنونده‌اش را به خواب برد. اين سوها و جهتها در اين سفر، مسافرش را نهايتا به چه «مقصدي» خواهد رسانيد؟“

اگر این سفر به ‌«درست» ترین طریق و با «راستين»‌ترین دوست طی شود؛ سوها و جهتها انسان را به درهاي ورودي پوسته‌ي بعدي (پوسته پنجم) هدايت مي‌كند.

”اگر به اين سفر نرويد چه اتفاقي برايتان مي‌افتد؟ «بي‌اعتمادي» و «عدم اطمينان» از شناخت خودتان، باعث پديداري ترديد و وسواسي كشنده در درون انسان مي‌شود. این وسواس از دنياي درون توسعه يافته و به دنياي بيرون نيز تسري مي‌يابد. مانعِ حصول به هر نوع قطعيتي در زندگي و از همه مهمتر «انتخاب‌ها» در آن مي‌گردد. در نسبیتی قطعی! خانه خواهید ساخت و سبزی‌هایتان را به انتظار ابرهایی که قرار است روزی به سویتان بیاید و بهره‌ای به شما برساند خواهید کاشت.

علاوه بر اینها، پرسش چگونه بدونِ خود واقعی‌تان که آنرا نشناخته‌اید زندگی مي‌کنید به قوت خودش باقی‌ست و مثل خوره درونتان را خواهد خورد كه هنوز نتوانسته‌ راهی بیابد و كاري بكند؟

این مهمترین پرسش زندگی‌مان است که هیچکس نمی‌تواند تقریبا در دنیای بیرون از خودمان جوابی گویا، روشن و اعتمادبرانگیز و اطمینان‌بخش برای آن داشته باشد. البته خودمان نیز که به این سفر نرفته‌ایم و یافته‌هامان از پوسته سوم را نسنجیده‌ايم نيز نمي‌توانيم برایِ خودمان قابل اعتماد و قابل اتکا باشيم. فراموش نکنید که اگر خودمان را نشناسیم تقریبا هر تجربه‌ای که در این جهان انجام دهیم در نهایت موقتی و نابود خواهد شد. این یعنی رفته‌رفته و بتدریج خواهیم مُرد و ارتباطِ مستقیم خودمان را با محیط اطرافمان از دست خواهیم داد. گسستِ ارتباط مستقيم با محيط پيرامون، موقتي است و به يكباره خواهيم دانست كه اتصالِ خود را با هستي از دست داده‌ايم و اين نابودی و تباهی است.

همه‌ی انسانهایی که در طول تاریخ بشر، آثار و شناختشان از (خود)انسان را ضبط، مستند و عرضه کرده‌اند در پوسته‌ی بزرگ و شاید بینهایتی (چون در هر لحظه از زمان این گنجایش در حال توسعه و وسعت داده شدن است) قرار ميگيرد که به ابزار «فرهنگ و هنر» ثبت شده و در سرزمين «پوسته معرفت» جاودان مانده است؛ اين مستندات، گواه معرفتِ انسان در شناخت این خودش است كه برای فرزندانِ بشر همچون گنجي محسوب می‌شود.

نام این پوسته معرفت است زیرا براساس شناخت اصيل خودِ انسان از هستي استوار است و ابدي‌ست.“

آن دیگرسو کجاست که به انتظار ابرهای آزاد آنان، برای باریدن بر سرزمينِ شناختِ خودمان هستیم تا بهره‌ی ما را بیشتر و ثمرمان از حيات را افزونتر نمایند؟ كدام «دوست»، تعیین‌کننده‌ی آن خواهد بود که تکامل انسان، به مقصد مورد نظر – یعنی آنجا که ارمغانِ این تکاملِ پرپیچ‌وخم، دراز و طولانی به دستش رسانده می‌شود و با این ارمغان او می‌تواند از شناختِ خود، به دلیل اصلی و غرض و مقصود نهایی در هستي – برسد کیست؟ چه کسی‌ست که مقصودِ نهایی انسان در این هستی را (بداند) و بتواند این تضمین را بدهد که ارمغان به دستِ هر طالبی خواهد رسید؟ آیا چنین کسی را می‌شناسید؟… اگر می‌خواهید چنین کسی را بشناسید باید سفر در پوسته‌ی معرفت را با یک (راهنما) طی کنید که چنین کسی را دیده یا اگر ببیند می‌شناسد و می‌تواند در جریانِ سفر، شما را به او پیوند داده و از طریق او به شخص تعيين‌كننده متصل شوید.

”این ﴿راهنمایان را حکما بشناسید و آنچیز که سبب شناخت آن کس تعیین‌کننده می‌شود را حکمت.“

غایت پوسته‌یِ معرفت، رسیدن به دروازه‌های پوسته‌ی حکمت است و حکیم، دوستِ کلیددار گشایش این دروازه‌ها برای مسافرانِ سرزمین معرفت. این راهنمایان؛ به شما کمک می‌کنند که بر شناختِ خودتان از تجربیاتِ‌ زندگی؛ با آزمون متقن و سنجشي استوار؛ صحت و درستی آنها را دریابید و با طيِّ ‌طریق دُرست و راستین از شناختِ خود بهره‌گیری و ثَمَرِ حضورتان در این حیات را تضمین و رستگاري خود را تایید کنید.

”آنان، مربیانی هستند که انسانِ عازم این سفر را آماده، راهِ بنیادین و مستحکم حرکت در پوسته معرفت را بر نقشه‌ای ترسیم کرده و به سوی یافتن مقر دريافتِ «ارمغان» سفر راهنمایی می‌کنند. آنان کسانی هستند که توانسته‌اند نسبت به تمام «معرفتِ انسان به انسانيتش» در طول اعصار و قرونِ متمادی زندگی در این زمین، شناخت و آنرا به ديگران آموخته تا ایشان نیز بهره خودشان را ببرند. چنين كساني معرفتشان وسعت و گشايش يافته و توانسته‌اند فراتر از پوسته‌ی معرفت را رويت و از این رويت، براي یاری رساندن سایرین جهتِ رسیدن به ارمغان خودشان نشانه‌هایی به امانت و ودیعه به یادگار بگذارند. راهِ آنان براي ثبت اين نشانه، هنر است و بس. بهره‌ي اين كار براي آنان چيست؟ رازی که آنرا بر تعبیر حکمت ایران « اشراق» و « آگاهی» می‌نامند. کسانی که این بهره را دریابند رستگارانند و  آن راز در قلبشان به رمز و مهرومومی اصیل حفظ و حراست باقی خواهد ماند.“

این راهنمایان، مسافرانِ سرزمین معرفت (پوسته چهارم) را به مقيمانِ پوسته‌ي ششم ﴿استادان﴾ اتصال می‌دهند – كه از حیاتِ یافتگان ابدی و ساکنانِ سرزمين موعودی بنام «اقلیم وجود» هستند. به واسطه‌ي این راهنمايانِ امين و خالص (حكما)، استادان به مسافران ديگر كه در راه هستند، پیوستگی و پیوند دارند. قدرتِ اين اتصال به «استاد» بستگي دارد كه (باید) به منبع و منشاء اصلي اين حيات وصل باشد که بتواند بارِ همراهانش را بردوش و اتصالِ با آنان را حفظ کند. این (ریسمان متصل به منشاء اصلی حیات) می‌بایست سه شرط اساسی و بنیادین داشته باشد چرا که در غیر اینصورت موجب فساد و نابودی کلِ هم‌پیمانان، پیوندیافتگان و دوستان و همراهانش خواهد گردید:

  • از هر آلودگی مبرا باشد چرا که آلودگی، راستی و خلوص اتصال و متصلان را برهم‌زده و آنها را از هم جدا می‌کند و بین آنها تفرقه خواهد انداخت بگونه‌ای که دیگر نمی‌توانند به یکدیگر متصل شوند، مگر آنکه با آبی مطهر و پاک‌کننده شسته شده و با برطرف شدن آلودگی اتصال مجددا برقرار گردد.
  • (هیچ) گسستگی با منشاء اصلی در آن راه نیابد؛ به هیچ طریق و به هیچ ابزار. چه اگر اینگونه باشد همه پیوندیافتگان با این گسست به پایین سقوط خواهند کرد. سقوطی که معلوم نیست در کدام نقطه به زمین برخورد می‌کند.
  • این ریسمان نباید در طول کلِ زمانِ حیات بشر بر این کره خاکی تغییری کرده باشد چه اگر تغییرپذیر باشد همه‌ی پیوندیافتگانش را از دست خواهد داد. (فقط و تنها فقط) می‌توان بر این ریسمان پیوند داد و به آن افزود تا به منشاء اصلی حیات (که نقطه پایان محسوب می‌شود) نزدیک و نزدیکتر گردد.

”چگونه قويترين اتصال را بشناسيم تا بتوانيم ارمغان‌مان را از دست او گرفته و به او متصل شويم كه قويترين است و حافظ‌ترينِ همراهانش؟ چه حكمتی نشانِ قدرتمندي اين اتصال را در بوته زندگي سنجيده و راهِ اتصال به آن را  دريافته و شما را به آن اتصال راهبري مي‌كند؟ قلب انسان، دروازه‌ي اصلي مهروموم شده ورود به اين اقليم است. در آنجا رازي براي كشف باقي نگه داشته شده که هر سه شرط فوق را داراست. تا چه زماني این راز باقیست؟ به وقتي معين و زماني فرارسيدنی!“

در پایان می‌توان اینگونه نتیجه‌گیری کرد که:

  • مبانی نظری حکمت ایران در مواجهه با یک رخداد واقع شده، عبور دادن آن رخداد از میان پنج پوسته‌ برای اتصال دادن به واقعیتِ اصیل پدیدآورنده‌ی آن رخداد (دلیلِ آن واقعه) است. به تعبیر حکمت ایران، این اتصال، آشکارکننده و مظهر ظهور حقیقت خواهد گردید. (این شیوه فکری ایرانیان، به نام «واقع‌گرایی مینویی» یا «رئالیسم معنوی» شناخته شده است)
  • این عبور از خلالِ پوسته‌ها با پاسخ‌هایی ارتباط دارد که به پرسش‌های زیر داده می‌شود:
    • چرایی طبیعی بروز این رخداد چیست؟
    • چه ملزومات و ضروریاتِ مهمی در یافتن شیوه تجربه‌ این واقعه برای فهم ماهیت (چیستی) آن قابل استناد و بررسی است؟
    • چگونه شناختِ واقعی بازتاب و انعکاس‌های حاصل از تجربه‌ی آن رخداد (که در درونِ انسان‌تجربه‌کننده اثر داشته و جلوه‌ی هویدا و ارجاعی به خودِ واقعی انسان می‌دهد) حصول می‌یابد؟
    • مقصود و معنایِ این رخداد در انسانِ تجربه‌کننده به چه شیوه و منشی قابلیت بکارگیری برای تکامل یا تعالی او را داراست؟
    • دلیلِ رازآمیز اتصال این رخداد با واقعیتِ اصیلش در انسان و از او به هستی چه الزام و چه غایتی دارد؟
        • در مسیر عبور از پوسته علوم، داده‌های توصیفی و تحلیل چرایی‌هایی محسوس و ادراک‌پذیر (آنچه در طبیعت آن رخداد است) قابل شناسایی شده و طرح و بیان می‌گردد.
        • در پوسته تجربه، داده‌های پوسته‌ی اول در تجربه عملی زندگی انسان آزموده و ارزیابی‌ای شده، ضرورت و اهمیتِ یافتن راهِ انسانی برای کافی بودن تجربه رخداد برای تجربه‌کننده بسیار حائز اهمیت است چرا که انتخابها، مکافات و عواقبی در پی خواهد داشت.
        • شکل انسانی زنده، واقعی و مستقیم مواجهه با رخداد واقع از پوسته سوم، پوسته انسان، قابل شناخت است. یافتن منش و مرامی برای استمرار این شکلِ انسانی زنده، مستقیم و واقعی در زندگی طبیعی منجر به اتحاد یافتن تفاسیر و تاملاتِ انسان درباب خودش می‌گردد. این اتحاد مسبب اعلان و هویدایی واقعیت‌های پنهانی می‌گردد که در مواجهه با آن رخداد برملا و پدیدار می‌گردد.
        • از شناختِ واقعیت‌های پنهان رخدادهای زندگی طبیعی و یافتن راهِ وحدت‌بخش در معانی و تفاسیر متعدد آن در «خودِ» انسان، پیوند قابل اعتماد و اطمینان‌بخشی برای کار در هستی (حضور در هستی) حاصل می‌شود.
        • این حضور و مراقبه بر آن در طولِ حیاتِ انسان در این هستی، دلیل اتصال او به این حیاتِ بشری را ظاهر نموده که بواسطه قلب انسان (مظهر این ظهور) رمزگشایی شده تا نهایتا واقعیتِ اصیل آن رخداد توسط وی دریافت می‌شود.
  • اگر به مثال ابتداي درسگفتار بازگرديم مي‌توانيم با تكيه بر اين شيوه فكري پرسش‌هايي را بيابيم كه با پاسخ به آنها مي‌‌‌توان رخداد را به واقعیت اصیلش (که دلیل آن رخداد است و در برخورد محسوس با آن، پشتِ آن پنهان، مخفی و غایت است) را کشف و آنها را ظاهر ساخت.
    • چرا لحظه‌ی آزادسازی یونها، نورِ خیره‌ای را براي لحظه‌ی باروری تخمک ایجاد می‌کند؟ [آن گزارش علمي منتشر شده پاسخ اين پرسش را دنبال كرده است]
    • باروري تخمك، در تجربه طبيعي زندگي انسان چيست و مسبب چه آثار و عواقبي است؟
    • انسان پنهان در تخمك بارورشده (كه در آينده نزديك در اين حيات صورت خواهد يافت) در ارتباط با نفس نوع انسان و زندگي طبيعي‌ او در چه تناسب و جايگاهي قرار خواهد گرفت؟
    • آيا اين تخمك بارور شده، مي‌تواند به انساني كه خود را مي‌شناسد و در جهت تكامل انساني و حياتي خود حركت مي‌كند برسد؟ اين رسيدن بر معرفتِ انسان نسبت به هستي چه معنايي دارد؟
    • آيا انسان متولد شده به دليل واقعي پديدآورنده‌اش در اين حيات متصل و از آنجا به واقعيتِ منشا حياتش در هستي بشر آگاه مي‌شود؟
  • حكمت ايران، در يافتن پاسخ اين پرسش‌ها، ريسماني از لحظه‌ي باروري تخمك (خونِ بسته‌شده) تا واقعيتِ اصيل پديدآورنده آن در حيات درنظر مي‌گيرد كه با (قدر) قابل شناخت است. اين ريسمان در قوس نزولي از آغاز هستي تا لحظه‌ي باروري تخمك پايين آمده (خون بسته مي‌شود) تا انسانِ زاييده شده به واسطه آن در قوس صعودي به واقعيتِ حياتِ ابدي‌اش آگاه شده و به آن متصل گردد.
    • همه اين نزول و صعود برپايه جهانبيني ايرانيان، چهار منزل دارد (و در ده سلسله حسي كه در درسگفتار قبل ارائه گرديد طبقه‌بندي مي‌شود.) و سلسله دهگانه حسِ (قدر) در انسان، بر پايه‌ي زندگي طبيعي حياتي‌اش، چراغِ راهِ طي اين منازل است. اين چراغ، انسان را به قويترين اتصال در اقليم وجود آدمي مي‌رساند كه به اصيل‌ترين، خالص‌ترين و بي‌آلوده‌ترين منشا اتصال دارد. تلاش حکما در ایران آن بوده که از خلال (هنرها، فرهنگ و آيين‌ و علوم) سایرین را براي پيوستن به اين اتصال آماده کنند.
      • ~ حکمای ایران (از دنیای باستان تا عصر طلایی حکمت در قرن نهم؛ پهلوانان، شهریاران و هنرمندان حکیم) به یاری یک سیستم آموزش و پرورش حسی؛ به هر انسان، قابلیت فهم استعداد پنهانی‌اش برای پديداري نقشِ خویش در روایتِ اصیل زندگی را نشان و به او این قدرت را می‌دهد که باحصول به هُشیاری حسي، اين نقش را بر نطع عالم امکان به منصه ظهور برسد. هنر و فرهنگ ایران به توسط هنرمندان حکیم و فرهیختگان هشیار، این فرآيند را ثبت و ضبط کرده و آنرا برای نوع بشر به یادگار گذاشته‌اند هرچند افسوس كه عامدانه و جاهلانه این یادگار مورد بی‌مهری مردمانِ سرزمین‌اش قرار دارد.}

براي آنكه اين درسگفتار در نوشتار‌های بعدی بتواند مسيري درست براي دركِ حس (قدر) در هر انسان ارائه دهد از اسباب حكمت ايران: در علوم رياضيات، و در معارف انسانی هنر – در توصیف، تفسیر و تامل درباب زایش انسان (به عنوان یک موقعیت بنیادی و رخداد اصلی در حیاتِ طبیعی و زندگی او) – بهره گرفته است، اميد كه به اذن حق، توانسته باشد آنچه بايد را به سخن آورده و آنچه هست را در اذهان مخاطبان پدیدار نماید.

*******

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “درسگفتار حسِ «قدر» [بخش دوم]: سفرِ زندگی انسان و سلسله‌های حسی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *